کنت والتز، استاد و نظریه‌پرداز نو واقع‌گرایی در روابط بین‌الملل را به خاطر نظریه معروفش درباره کمک اشاعه تسلیحات اتمی به ثبات بین‌المللی در دهه ۱۹۸۰ می‌شناسند.

یادداشت اخیر او در فارین افرز با عنوان «چرا ایران باید به بمب دست پیدا کند؟» در امریکا و غرب مناقشه‌برانگیز شده است. او در گفت‌و‌گوی جدیدش با مجله «دیپلمات» از دیدگاه خودش دفاع کرده است.طی سال‌هایی که به بحث‌های سیاسی پرداخته‌اید، تنها چند مورد خاص مثل نقد در مورد جنگ امریکا در ویتنام را برگزیده‌اید. بنابراین جای سؤال است که چگونه به نوشتن در مورد مسئله هسته‌ای ایران روی آوردید؟چون فکر می‌کردم که به این مسئله بااهمیت، کمتر پرداخته شده است. مسئله (هسته‌ای) تنها به سادگی بر حسب ایران تعریف شده است اما درس‌های بسیار مهمی در پشت مسائل این کشور یا منطقه خاورمیانه وجود دارد که باید به آنها توجه کرد که به خود کشور ایران نیز می‌تواند مربوط باشد. من خودم هم به این مسئله علاقه‌مند بودم اما عمدتاً به این خاطر این مقاله را نوشتم چون فارین‌افرز این درخواست را از من داشت.ادامه….

سیاستمداران از جنبه علایق و منافع خود به کار سیاست می‌پردازند. همانطور که خودتان هم در مقاله فارین‌افرز بدان اشاره کرده‌اید، اسرائیل از داشتن انحصار هسته‌ای منطقه‌ای خود بسیار سود می‌برد و ایران مسلح به سلاح هسته‌ای تا حد زیادی می‌تواند آزادی عمل اسرائیل و البته امریکا را در منطقه از آنها سلب کند. چقدر برای سیاست‌سازان اسرائیلی و امریکایی مهم است که ایران را از دستیابی به سلاح هسته‌ای بازدارند؟

روشن است که اسرائیل تمایل زیادی دارد تا از تبدیل شدن ایران به یک دولت دارای سلاح هسته‌ای جلوگیری کند. به نظر من چنین چیزی برای امریکا صدق نمی‌کند. وجود یک نیروی هسته‌ای بدون «متوازن‌کننده»، روشی است که در درازمدت به بی‌ثباتی می‌انجامد. نکته جالب این است که اسرائیل توانسته است برای این مدت طولانی تنها قدرت هسته‌ای منطقه باشد! به این ترتیب، اسرائیل یک خلاف قاعده در منطقه محسوب می‌شود. چنین نابهنجاری زمانی برطرف می‌شود که ایران نیز به سلاح هسته‌ای دست یابد.

زمانی که برای اولین بار اوباما به قدرت رسید، بسیاری از سفر نیکسون به چین به عنوان مدلی برای اوباما به نیکی یاد کردند تا وی بتواند با این کار روابط خصمانه دو کشور ایران و امریکا را پایان دهد. اما ناگفته نماند که بهبودی رابطه چین با امریکا زمانی اتفاق افتاد که چین به یک نیروی مطمئن بازدارنده هسته‌ای دست یافت (البته لزوماً به این دلیل نبود). به نظر شما آیا با دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، می‌توان به بهبودی رابطه امریکا با ایران امیدوار بود؟

فکر نمی‌کنم این یک نزدیکی واقعی باشد یا نه. اما به نظرمن همانطوری که ما با دیگر کشورهای اتمی که از آن‌ها هراس داشتیم، مجبور شدیم آن‌ها را بپذیریم، ایالات متحده به سمتی خواهد رفت که ایران را به عنوان یک قدرت دارای سلاح هسته‌ای بپذیرد، (موضوعی که) منعکس‌کننده همان روش پذیرفته شده مناسب است. ما با هر کشوری که خوشمان نیاید مخالفت می‌کنیم و نسبت به هسته‌ای شدن این کشورها بی‌اعتمادیم اما همین که این کار را کرد (به سلاح هسته‌ای دست یافت) چاره‌ای نداریم جز اینکه با آن زندگی کنیم. پس ما می‌توانیم رابطه آرام‌تری (نسبت به وضعیت فعلی) با ایران داشته باشیم.

شما گاهاً به رابطه هند و پاکستان به عنوان نمونه‌ای اشاره کرده‌اید که ساختن سلاح هسته‌ای از جانب یکطرف باعث ثبات رابطه خصمانه قبلی شده است. برخی از خوانندگان دیپلمات در هند به این فکر می‌کنند که آیا این به نفع آنها بوده است. در حالی که از سال ۱۹۹۸ و پس از انجام آزمایش‌های هسته‌ای جنگ عمده‌ای رخ نداده است، گروه‌های تروریست پاکستانی حملاتی چند را در خاک هند انجام داده‌اند که هند با بازدارندگی اتمی پاکستان، به سختی توانسته پاسخی به آن حملات بدهد. با توجه به وسعت کشور هندوستان و اقتصادش، این کشور از لحاظ سنتی باید قدرت بزرگ‌تری نسبت به پاکستان می‌بود. به نظر شما آیا اگر دو کشور از قدرت هسته‌ای برخوردار نبودند، پاکستان محدودیت بیشتری نداشت؟

هند به طور طبیعی تمایل نداشت تا پاکستان هم کشوری هسته‌ای شود. کشور هسته‌ای دوم، شیوه کشور قبلی را برهم می‌زند. سخت است تصور اینکه یک کشور هسته‌ای بپذیرد که دشمنش نیز به این قدرت دست یابد اما قطعاً در درازمدت، داشتن سلاح هسته‌ای باعث ایجاد صلح در شبه قاره شده است. این واقعیت با انتظار بیشتر مردم در تضاد است.

نظرات زیادی از کارشناسان، ایالات متحده به سمتی خواهد رفت که ایران را به عنوان یک قدرت دارای سلاح هسته‌ای بپذیرد، (موضوعی که) منعکس‌کننده همان روش پذیرفته شده مناسب است. ما با هر کشوری که خوشمان نیاید مخالفت می‌کنیم و نسبت به هسته‌ای شدن این کشورها بی‌اعتمادیم اما همین که این کار را کرد (به سلاح هسته‌ای دست یافت) چاره‌ای نداریم جز اینکه با آن زندگی کنیم

دانشگاهیان و روزنامه‌نگاران وجود دارد که ادعا می‌کنند وجود نیروی هسته‌ای به معنی جنگ در شبه قاره خواهد بود. این کارشناسان این واقعیت را انکار می‌کنند که رابطه هسته‌ای بین هند و پاکستان می‌تواند مانند رابطه هسته‌ای امریکا و شوروی سابق باشد.

وقتی هر دو کشور دارای سلاح هسته‌ای باشند، حمله هر کدام به دیگری غیرممکن خواهد بود اما بسیار محتمل خواهد بود که مناقشاتی بین دو طرف به وجود آید که البته برخی از آنها ممکن است مرگبار نیز باشد. یک نمونه تاریخی، مناقشه مرزی شوروی سابق و چین در سال ۱۹۶۹است و نمونه نزدیک‌تر حملات بمبئی است اما هیچکدام از این مناقشات تا حدی از کنترل خارج نشده‌اند که تا جنگی تمام عیار را به‌وجود آورند.

در فارین‌افرز و جاهای دیگر شما خاطرنشان کرده‌اید که بسیاری از کشورها پس از دستیابی به بازدارندگی اتمی از پرخاشگری خود کاسته‌اند. کشوری که به نظر این توازن را به هم زده کره‌شمالی است. اعمال پیونگ یانگ در سال‌های اخیر شامل غرق کردن کشتی شنانو بمباران یونپیانگ بوده است. آیا نمی‌توان گفت که ایران هسته‌ای نیز به همین منوال رفتار کند؟

درست است که کشور کره‌شمالی دست به کارهای شرورانه‌ای زده است اما نباید از یاد ببریم که این سنت‌شکنی نبوده است. دهه‌هاست که رژیم کیم در کارهای تروریستی و تحریک‌آمیز نقش داشته است نظیر قتل بسیاری از سفیران کره‌جنوبی در ۱۹۶۸. پس، درست است که بگوئیم که کره‌شمالی پس از به دست آوردن سلاح‌های هسته‌ای خود کاملاً صلح‌جو نشده است، همینطور فکر نمی‌کنم که بسیار خشن‌تر هم شده باشد. در واقع، این کشور به طرز قابل توجهی در تمایل به آزار کره‌جنوبی از رفتار ثابتی داشته است.

هدف از بین بردن سلاح‌های اتمی توجه بسیار زیادی را در سال‌های اخیر به خود جلب کرده است که برخی از سیاستمداران با ارتباط با واقع‌گرایی حمایت خود را از این طرح اعلام می‌کنند اما باز در اجرای آن تردید وجود دارد. چرا؟

پرزیدنت اوباما و شماری دیگر، از طرح امحای سلاح‌های هسته‌ای حمایت کرده‌اند و بسیاری نیز آن را به عنوان اقدامی مطلوب و هدفی واقع‌گرایانه پذیرفته‌اند. حتی سرگرم خواندن هدف و فکر به پایان کار کمی عجیب به نظر می‌رسد. از یکسو جهان از ابتدا تا آگوست سال ۱۹۴۵ جنگ را به خود دیده است. از آن زمان به بعد، جنگی میان قدرت‌های بزرگ جهان رخ نداده است. جنگ به کشورهای حاشیه‌ای (و البته به درون آنها) کشانده شده است. سلاح‌های هسته‌ای تنها سلاح‌های صلحبانی هستند که دنیا تا به حال شناخته است. امحای سلاح‌های هسته‌ای عجیب است وقتی که این سلاح‌ها تمام جنگ‌های بزرگ را غیرممکن ساخته‌اند. جوانب در کتاب گسترش سلاح‌های اتمی نوشته اسکات ساگان و خودم به تشریح بحث شده است.

در مصاحبه اخیر خود با جیمز فیرون، شما پیش‌بینی کردید که دوران قدرت تک‌قطبی به زودی تمام شده و چین بسیار محتمل است که به ابرقدرت دیگری تبدیل شود. پاسخ امریکا به قدرت روزافزون چین چه باید باشد؟ همچنین فکر می‌کنید محور آسیای دولت اوباما ضمانت شده است یا اینکه امریکا باتوجه به ثبات درونی ابرقدرت‌ها و این واقعیت که هردو دارای قدرت هسته‌ای هستند، نباید بیش از حد نگران باشد؟

البته ما باید مثل هر کشوری نگران باشیم چراکه به طور طبیعی روابط قدرت در جهان تغییر می‌کند. به طور یقین، امریکا توجه بیشتری را به منطقه آسیا معطوف کرده است. این قضیه از چند وجه قابل توجیه است، از جمله اهمیت اقتصادی فزاینده آسیا. دلیلی وجود ندارد که امریکا بی‌جهت از اهمیت قدرت فزاینده چین هراس داشته باشد. چین نیز مانند امریکا دیگر نمی‌تواند از قدرت اتمی خود برای حمله یا ارعاب استفاده کند. به همین دلیل، وضعیت میان دو ابرقدرت یکسان و با ثبات است. با میزبانی مسائل محلی (نظیر چین و ژاپن، چین و آسیای جنوب شرقی، ادعاهای چین در مورد محدوده‌های جزیره‌ای و…) بین امریکا و چین نیز نظیر ابرقدرت‌های دیگر، دوره متمادی توازن به وجود خواهد آمد اما اینها باید به عنوان ستیزه‌های کوچک در نظر گرفته شده و نباید چندان مخاطره‌آمیز تلقی شوند.

به عنوان سؤال آخر، به طور کلی ارزیابی شما در مورد نحوه عملکرد سیاست خارجی دولت اوباما چیست؟ به نظر شما این دولت چه اقدام درستی را انجام داده و کدام سیاست‌ها نیاز به تغییر دارند؟

دولت اوباما در تلاش برای کاهش دادن سلطه گستره نظامی در سیاست خارجی امریکا موفق بوده است اما راه درازی در پیش است. مخارج نظامی ما هنوز کاهش نیافته و به همان مقدار قبلی باقیمانده است. ایالات متحده با هیچ تهدید نظامی قابل ملاحظه‌ای روبه‌رو نیست و به ندرت کشوری به این کار تمایلی داشته است.

ما باید کار تخلیه از افغانستان را تکمیل کنیم. چرا ما باید مثل گذشته فکر کنیم که خروج از این کشور کار سختی است. حضور ما در عراق صحیح نبود. پس یقیناً با عقب‌گرد اوباما موافقم. دوست دارم هرچه زودتر چنین چیزی در افغانستان نیز رخ دهد.

به علاوه، دولت اوباما روش سیستماتیکی را در برخورد با تروریسم در پیش گرفته است. دولت بوش به طور وضوح به شدت با حملات تروریسم مقابله کرد اما تروریسم به عنوان تهدیدی برای منافع امریکا در آن سال‌ها با اغراق روبه‌رو شد و ما بسیار زیاد به آنها واکنش نشان دادیم. تروریست‌ها مزاحم و مداخله‌کننده هستند اما آنها نمی‌توانند منافع حیاتی یک ابرقدرت را تهدید کنند. آنها می‌توانند خسارات محلی زیادی را ایجاد کنند اما در واقع می‌بینیم که اعمال آنها تأثیر بسیار دراماتیک، احساسی و بزرگی بر جامعه داشته باشند اما تأثیرات درازمدت آنها کم است. واکنش دولت بوش به تروریسم تعجب‌آمیز نبود چراکه ما تجربه زیادی در برخورد با تروریسم بین‌المللی نداشتیم اما دولت اوباما سیاست عاقلانه‌ای را در پیش گرفته که نشانه‌ای از خرد افزوده شده در سال‌های تجربه‌اندوزی است. عاقلانه رفتار کردن از ویژگی دولت اوباما در سیاست خارجی امریکا به طور کلی بوده است.